گروه ضیافت مشرق - روز ششم ماه مبارک رمضان در طول تاریخ، شاهد رخدادهايی بوده است و طبق روايات، اعمالي و دعاهايي نيز براي اين روز ذکر شده است.
امروز؛ نزول تورات برحضرت موسي (عليه السلام)
و در اين روز تورية بر حضرت موسى بن عمران (عليه السلام) نازل شد
روز : نزول انجيل بر حضرت عيسي (عليه السلام)
روز : بنابرنقلي رحلت جناب ابوطالب (عليه السلام) سال 10 بعثت
روز : خروج حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) از مدينه به سوي بدر
روز : بنابرنقلي ولادت حضرت امام حسين (صلوات الله عليه)
روز : بنابرنقلي ولايت عهدي حضرت رضا (صلوات الله عليه) و بيعت مردم با ايشان و خوانده شدن خطبه بنام حضرتش سال 201 هجرت
روز : سكه زدن به طلا به ولايتعهدي حضرت امام رضا (صلوات الله عليه) سال 201 هجرت
در اين روز مردم بيعت كردند با حضرت رضا (عليه السلام) و مجمل اين واقعه آن است كه مأمون در سنه 200 براى پاره اى از مصالح حكومتي خود كه گنجايش نقلش نيست،رجاء بن ابى الضحاك را با بعضى از مخصوصان خود بخدمت امام رضا (عليه السلام) در مدينه فرستاد كه آنجناب را به مرو احضار نمايند و چون آن حضرت را از مدينه به مرو آوردند مأمون آن حضرت را تجليل و تكريم نمودند و اظهار كرد كه: من ميخواهم خود را از خلافت خلع كنم و بتو تفويض نمايم.
حضرت فرمود كه: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده جايز نيست كه خود را عزل كنى و بديگرى ببخشى و اگر خلافت از تو نيست ترا اختيار آن، نيست كه بديگرى تفويض نمائى.
مأمون گفت: البته بايد قبول كنى. حضرت فرمود: من برضاى خود هرگز قبول نخواهم كرد و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود. پس از آن مأمون گفت: پس ولايتعهدى مرا قبول كن كه بعد از من خلافت از تو باشد.
حضرت اخبار كرد باو شهادت خود را پيش از او. مأمون قبول نكرد و گفتگوى بسيار مابين ايشان رد و بدل شد. آخر الامر مأمون تهديد كرد آن حضرت را. آن جناب مجبورا قبول كرد و شرايطى قرار داد كه مأمون قبول نمود.
پس در مثل چنين روزى مأمون مجلسى عظيم ترتيب داد و كرسى آن حضرت را در پهلوى كرسى خود گذاشت و دو وساده بزرگ براى آن حضرت قرار داد و جميع اكابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد. اول پسر خود عباس را امر كرد كه با حضرتش بيعت كند و بعد از آن ساير مردم بيعت كردند. پس بدره(كيسه)هاى زر آوردند و جوائز بسيار بمردم داده شد و خطبا و شعراء برخاستند خطبه و قصائد غراء در شأن آن حضرت خواندند و جائزه خود را گرفتند و امر شد در رؤوس منابر و مناير نام آن حضرت را بلند گردانند و وجوه دنانير و دراهم را بنام نامى و لقب گرامى آن حضرت مزين گردانند و در همان سال در مدينه بر منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خطبه خواندند و در دعاى بحضرت امام رضا (عليه السلام) گفتند:
ولى عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب (عليهم السلام).
(ستة اباء همو ما هم = أفضل من يشرب صوب الغمام)
مأمون امر سياه پوشى را كه بدعت بنى عباس بود ترك كنند و در عوض جامه هاى سبز بپوشند و يك دختر خود ام حبيبه را بآن حضرت تزويج كرد و دختر ديگر خود ام الفضل را بحضرت جواد نامزد كرد و تزويج كرد به اسحاق بن موسى (برادر امام رضا) دختر عمش، اسحق بن جعفر را.
در آن سال ابراهيم بن موسى برادر حضرت رضا (عليه السلام) از جانب مأمون امير حاج شد و با مردم حج كرد.
و در جمله از روايات است كه چون آن حضرت وليعهد شد، شعراء مدح آن جناب گفتند و در قصائد غرا در شأن آن جناب بخواندند و مأمون ايشان را صله داد مگر ابونواس شاعر كه ساكت بماند. مأمون او را عتاب كرد كه: تو با آنكه شيعى مذهب و مايل باهل بيتى و هم شاعر زمان و فريد دورانى، چرا حضرت رضا (عليه السلام) را مدح نگفتى؟ ابو نواس اين اشعار بگفت و چه خوب گفته:
قيل لى انت اوحد الناس طرا = فى فنون من الكلام النبيه
لك من جوهر الكلام بديع = يثمر الدر فى يدى مجتنيه
فعلى ما تركت مدح ابن موسى = و الخصال التى تجمعن فيه
قلت لا استطيع مدح امام = كان جبريل خادما لاييه
قصرت السن الفصاحة فيه = و لهذا القريض لا يحتويه
مأمون دهان ابونواس را پر از لؤلؤ كرد.
امروز؛ نزول تورات برحضرت موسي (عليه السلام)
و در اين روز تورية بر حضرت موسى بن عمران (عليه السلام) نازل شد
روز : نزول انجيل بر حضرت عيسي (عليه السلام)
روز : بنابرنقلي رحلت جناب ابوطالب (عليه السلام) سال 10 بعثت
روز : خروج حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) از مدينه به سوي بدر
روز : بنابرنقلي ولادت حضرت امام حسين (صلوات الله عليه)
روز : بنابرنقلي ولايت عهدي حضرت رضا (صلوات الله عليه) و بيعت مردم با ايشان و خوانده شدن خطبه بنام حضرتش سال 201 هجرت
روز : سكه زدن به طلا به ولايتعهدي حضرت امام رضا (صلوات الله عليه) سال 201 هجرت
در اين روز مردم بيعت كردند با حضرت رضا (عليه السلام) و مجمل اين واقعه آن است كه مأمون در سنه 200 براى پاره اى از مصالح حكومتي خود كه گنجايش نقلش نيست،رجاء بن ابى الضحاك را با بعضى از مخصوصان خود بخدمت امام رضا (عليه السلام) در مدينه فرستاد كه آنجناب را به مرو احضار نمايند و چون آن حضرت را از مدينه به مرو آوردند مأمون آن حضرت را تجليل و تكريم نمودند و اظهار كرد كه: من ميخواهم خود را از خلافت خلع كنم و بتو تفويض نمايم.
حضرت فرمود كه: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده جايز نيست كه خود را عزل كنى و بديگرى ببخشى و اگر خلافت از تو نيست ترا اختيار آن، نيست كه بديگرى تفويض نمائى.
مأمون گفت: البته بايد قبول كنى. حضرت فرمود: من برضاى خود هرگز قبول نخواهم كرد و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود. پس از آن مأمون گفت: پس ولايتعهدى مرا قبول كن كه بعد از من خلافت از تو باشد.
حضرت اخبار كرد باو شهادت خود را پيش از او. مأمون قبول نكرد و گفتگوى بسيار مابين ايشان رد و بدل شد. آخر الامر مأمون تهديد كرد آن حضرت را. آن جناب مجبورا قبول كرد و شرايطى قرار داد كه مأمون قبول نمود.
پس در مثل چنين روزى مأمون مجلسى عظيم ترتيب داد و كرسى آن حضرت را در پهلوى كرسى خود گذاشت و دو وساده بزرگ براى آن حضرت قرار داد و جميع اكابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد. اول پسر خود عباس را امر كرد كه با حضرتش بيعت كند و بعد از آن ساير مردم بيعت كردند. پس بدره(كيسه)هاى زر آوردند و جوائز بسيار بمردم داده شد و خطبا و شعراء برخاستند خطبه و قصائد غراء در شأن آن حضرت خواندند و جائزه خود را گرفتند و امر شد در رؤوس منابر و مناير نام آن حضرت را بلند گردانند و وجوه دنانير و دراهم را بنام نامى و لقب گرامى آن حضرت مزين گردانند و در همان سال در مدينه بر منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خطبه خواندند و در دعاى بحضرت امام رضا (عليه السلام) گفتند:
ولى عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب (عليهم السلام).
(ستة اباء همو ما هم = أفضل من يشرب صوب الغمام)
مأمون امر سياه پوشى را كه بدعت بنى عباس بود ترك كنند و در عوض جامه هاى سبز بپوشند و يك دختر خود ام حبيبه را بآن حضرت تزويج كرد و دختر ديگر خود ام الفضل را بحضرت جواد نامزد كرد و تزويج كرد به اسحاق بن موسى (برادر امام رضا) دختر عمش، اسحق بن جعفر را.
در آن سال ابراهيم بن موسى برادر حضرت رضا (عليه السلام) از جانب مأمون امير حاج شد و با مردم حج كرد.
و در جمله از روايات است كه چون آن حضرت وليعهد شد، شعراء مدح آن جناب گفتند و در قصائد غرا در شأن آن جناب بخواندند و مأمون ايشان را صله داد مگر ابونواس شاعر كه ساكت بماند. مأمون او را عتاب كرد كه: تو با آنكه شيعى مذهب و مايل باهل بيتى و هم شاعر زمان و فريد دورانى، چرا حضرت رضا (عليه السلام) را مدح نگفتى؟ ابو نواس اين اشعار بگفت و چه خوب گفته:
قيل لى انت اوحد الناس طرا = فى فنون من الكلام النبيه
لك من جوهر الكلام بديع = يثمر الدر فى يدى مجتنيه
فعلى ما تركت مدح ابن موسى = و الخصال التى تجمعن فيه
قلت لا استطيع مدح امام = كان جبريل خادما لاييه
قصرت السن الفصاحة فيه = و لهذا القريض لا يحتويه
مأمون دهان ابونواس را پر از لؤلؤ كرد.
- آئين هنگام
شب ششم ماه رمضان:
نمازش چهار ركعت است در هر ركعت حمد و تبارك الذى بيده الملك
روز ششم ماه رمضان:
بخواند:
اللهم لا تخذلنى فيه بتعرض معصيتك و لا تضربنى بسياط نقمتك و زحزحنى فيه
من موجبات سخطك بمنك و اياديك يا منتهى رغبة الراغبين
شيخ مفيد
(رحمه الله) فرموده كه در اين روز (ولايتعهدي حضرت رضا) مستحب است صدقه و
احسان بر مساكين و كثرت شكر خدا بر ظهور حق آل محمد (عليهم السلام) و ارغام
منافقين.
و سيد (رحمه الله) روايت كرده كه براى شكرانه اين نعمت دو
ركعت نماز دراين روز بگذارند، در هر ركعت بعد از حمد بيست و پنج مرتبه
توحيد بخوانند